سه شنبه 20 اسفند 1398 08:09 ب.ظ
![miraculous ladybug](http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_photo/615/1843973.jpg)
![miraculous ladybug](http://uupload.ir/files/4l7z_polish_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B2_%DB%B2%DB%B3%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B5%DB%B6%DB%B4%DB%B5-1.png)
هر کلاس سوار مینی بوس خودش میشه.
*مرینت* دو ساعت و نیم بعد...
رارنده(که خانمه): مرینت دو پن جنگ آماده باش.
هنسفریم رو از توی گوشم بیرون میکشم و توی جیبم میذارم. همین لحظه مینی بوس نگه میداره و منم از جام بلند میشم. از بچهها خداحافظی میکنم و میرم پایین. مینی بوس دقیقا جلوی در خونمون پارک کرده. میرم جلو و زنگ میزنم. به محض اینکه در باز میشه مامان و بابا و عمو و زن عمو رو جلوی در میبینم که دارن با ذوق به من نگاه میکنن. یه دفعه همه با هم میگن: سلام عزیزم!
میرم داخل و همه رو دونه دونه بغل میکنم. اول مامانم رو بغل میکنم: خیییییلییی دلم برات تنگ شده بود.
بعد بابام: دلم برات یه زرررره شده بود.
بعد زن عمو رزی: زن عمو رزی!
بعد عمو جیمی: عمو! خیلی خیلی خوش حالم که بهتر شدین.
و میرم داخل که دو تا دست از پشت سر چشمامو میگیره. دستا رو کنار میزنم که جک رو پشت سرم میبینم و با ذوق میپرم بغلش.
بغلم میکنه و میگه: دلم برات تنگ شده بود مهری خانم!
_منم همین طور.
*آدرین*
خوش به حال مرینت. خانوادش تشویقش میکنن اما من چی؟ یعنی اگه برم خونه پدرم این طوری باهام رفتار میکنه؟
جلوی در خانه...
از مینی بوس پیاده میشم و از پشت شیشه برای بچهها دست تکون میدم و میرم به سمت عمارت. درها باز میشه و ناتالی رو جلوی در میبینم.
+خوش برگشتی آدرین!
_میرم جلو و بغلش میکنم: دلم برات تنگ شده بود ناتالی!
بغلم میکنه و با مهربونی میگه: منم همین طور!
بغلش آرامش بخشه...درست مثل مامان.
با ناتالی میریم داخل که پدرم رو بالای پلهها میبینم: خوش اومده آدرین!
سرم رو پایین میندازم: ممنون پدر!
و میرم به سمت اتاقم. به بالای پلهها که میرسم دستش رو روی شونم میذاره و میگه: دلم برات تنگ شده بود پسرم!
و لبخند میزنه. تعجب میکنم ولی سعی میکنم به روی خودم نیارم و با لبخند میگم: منم همین طور.
و میرم داخل اتاقم.
*مرینت*
توی اتاقم نشستم و تمرین موسیقی میکنم که جک میاد داخل.
+مهری خانم!
+کمک میخوای؟
_چطوری اونوقت؟
+میتونم یادت بدم که برای یکی یا چند تا از آهنگات گیتار بزنی.
ذوق میکنم: شوخی میکنی؟
_واییییی! نمیدونی چه کمک بزرگی میکنی جک.
کیفش رو میذاره روی زمین و یه گیتار از توش بیرون میاره! من فکر میکردم فقط وسایلشو اونجا میذاره!
روی تخت میشینه و میگه: پاشو بیا!
با ذوق بلند میشم و میرم جلو: تو یه گیتار داری؟
یک ساعت بعد...
تا الان نصف آهنگو یاد گرفتم.
+این یکی سیم رو بگیر.
+همینو تمرین کن تا من برم دستشویی و بیام.
-باشه!
یه دفعه از بیرون صدای جیغ و داد میاد. میرم لب پنجره و...بلههه! یه شرور اونجاست!
_ تیکی! خالها روشن!
میرم بیرون و یویومو به سمتش پرتاب میکنم ولی جاخالی میده و فرار میکنه. دنبالش میکنم که به آسمون خراش میرسم. اون داره بدو بدو ازش بالا میره. یویوم رو پرت میکنم و میرم بالا. وقتی که میرسم بالا میبینم روی دیوار نشسته و شعر میخونه. میرم جلو که بر میگرده و مظلومانه نگاهم میکنه: چیکارم داری؟ اول اون اتفاق بعد اون پروانه مسخره بعدشم این یاروعه که باهام حرف میزنه(حاک ماث) حالا هم تو! چیکارم دارین؟
زانوهاش رو بغل میکنه. فکر کنم این یکی خودشم ناراحته که شرور شده.
_امم...نمیدونی اون پروانه کجا نشست؟
از جاش بلند میشه و جلو میاد: نه! نمیتونی کمکم کنی؟ خواهش میکنم. این لباسا و این ماسک رو دوست ندارم.
دستم رو روی شونش میذارم: نگران نباش. درستش میکنیم.
صورتش یه جوریه...انگار یه چیزی آزارش میده. یه دفعه زانو میزنه: نه! من نمیخوام...اون کارو...بکنم...ولم...کن!
_تو میتونی. باهاش بجنگ.
یه دفعه بلند میشه و گوشمو میگیره. به سختی از خودم جداش میکنم. یه دفعه بازوها و پاها و اعضای بدنش شروع به عضلهای شدن و بزرگ شدن میکنن. بزرگ و بزرگ و بزرگ تر. به اندازه 10 تا ماشین سنگین بزرگ میشه. مشتش رو بلند میکنه با سرعت به سمت من میاره. از ترس خشکم زده. همه چیز خیلی سریع پیش رفت. مشتش نزدیک و نزدیک تر میشه و منم نمیتونم تکون بخورم. همین طور با وحشت به مشتش زل میزنم که یه چیزی سریع پرتم میکنه کنار. تا به خودم میام خودمو توی بغل کت نوار میبینم. با ترس به اون دختره نگاه میکنه: این قول تشن(درست نوشتم؟) دیگه کیه؟
بلند میشم: ی...یه ش...شرور.
و محکم آب ذهنم رو قورت میدم.
_ما باید با این بجنگیم؟
+نه! میذاریم شهرو خراب کنه.
_خنده دار...نبود.
+تو همین جا باش. تا تو حالت خوب بشه من سرش رو گرم میکنم.
بدو بدو میره و از پای اون دختر بالا میره و به شونش میرسه. یه دفعه دختره کت نوار رو با گردن از روی شونش بلند میکنه و روی هوا نگه میداره. دستش رو سفت میکنه گردن کت رو محکم و محکم تر فشار میده...
دیدگاه :نظرات
آخرین ویرایش:سه شنبه 20 اسفند 1398 08:10 ب.ظ
![miraculous ladybug](http://s7.picofile.com/file/8381128184/12.png)